نویسنده: عجاج نویهض




 

بحث از قبالا (1) در میان تحقیقات عربى غریب و بیگانه، و بیرون کشیدن رشته هاى باریک آن از میان تارهاى عنکبوتی تلمودى بس دشوار است. ظاهرش این است که در محدوده خرافات سیر می کند و از مرز اوهام فراتر نمى رود. یهودیها براى سرپوش نهادن بر آن و ردّ گم کردن، آن را «تصوّف یهودىِ» غرق شده در روحانیات و معنویات معرفى مى کنند و بسیارى از نویسندگان اروپا نیز در این باره با آنها همراهى نشان داده اند. این در حالى است که عربها در بى خبرى به سر مى برند. این ظاهر مطلب است، اما باطن و واقعیت مطلب که در آن تردیدى نیست، این است که قبّالا تجسم روح تلمود و فشردگی آن مى باشد. حالا مصداق و تحلیل و تعلیل آن را خواهید دید. گفتنى است که در کتابها، تواریخ، روزنامه ها، مجلات، و تحقیقات عربى چه در گذشته و چه امروز، از قبالا که تجسم بخش اهداف تلمود در پروتکل هاى دانشوران صهیون است و در پروتکل ها صریحاً از آن یاد شده و در آخر پروتکل هفدهم به آن اشاره گردیده است، سخنى به میان نیامده است.(2)
در این پروتکل، دانشوران صهیون به بررسى مسأله ی جاسوسى و سازمان آن در دولت داودى (موهوم) آینده- که بعد از ریشه کن کردن مسیحیت و اسلام روى کار خواهد آمد- و سترون کردن اندیشه هاى بزرگ ملتها و امّتهاى غیر یهود که (پس از تأسیس دولت داودى) دولتها و حکومتها و سازمانهاى مختلف، آنها از صحنه ی جامعه برچیده شده است، مى پردازند. از جمله تصمیمات این دانشوران تعیین کیفر براى کسانى است که از امور مضرّ به دولت یهود اطلاع، داشته باشند و آنها را به حکومت اطلاع ندهند. کیفر این افراد همانند کیفری است که امروزه در قبالا اجرا مى شود(3) در این جا نقل عبارت پروتکل هفده که این معانى را توضیح مى دهد مفید به نظر مى رسد. فقره مورد نظر بدین شرح است: همان طور که در محیط فعلى ما (محیط قبالا) کارها از این ناحیه ی خبردهى پیش مى رود در آینده نیز پیش خواهد رفت و این ویژگى خود را حفظ خواهد کرد. همچنان که امروز برادران ما، با احساس این نکته که مسؤولند و در صورت اهمال و تقصیر باید شدیداً حساب پس دهند، مکلّفند اگر در بین خویشاوندان و نزدیکان خود شنیدند کسى از دین یهود برگشته و یا قصد اغتشاش علیه هیأت قباله را دارد و یا به آن تهمت مى زند، جریان امر را به این هیأت گزارش دهند، در زمان برقرارى حکومت علنى و عالمگیر ما نیز وضع به همین منوال خواهد بود و همه ی رعایاى ما، بدون استثنا، وظیفه خواهند داشت با این کار به دولت خدمت کنند.
قبالا از تلمود جوشید و به همین دلیل نقش فعال و مؤثر آن در اعصار پس از عصر پیدایش تلمود بود، نه در دوره ظهور آن. نخستین بذرهاى همه ی اینها نیز به عزرا و دانیال و نحمیا و حزقیال و استر و مردخاى یعنى قرن پنجم پیش از میلاد، زمان اسارت دوّم نبوکدنصّرى، بازمى گردد. توضیح این که وقتى در جریان اسارت دوّم، اورشلیم ویران و هیکل تخریب و ذخایر و گنجینه هاى آن به بابل برده شد، این وحشت و هراس اسرا را فرا گرفت که مبادا به همان سرنوشتی دچار شوند که یک قرن و اندى پیش برادران سامرى آنها گرفتارش شدند. در اسارت اول یهودیان سامره که نُه سبط و نیم بودند به وسیله ی سارگن دوم آشورى به عراق برده شدند و در آن جا کلیه ی آنها دستخوش اضمحلال و نابودى گشتند، چندان که حتى باقیمانده یهود در فلسطین نیز خبرى از آنها نداشتند و داستانشان سرانجام به اسطوره اى پیرامون چگونگى نابودى اسیران اول تبدیل شد. این چیزى بود که یهودیان اسارت دوم را نگران و هراسان کرد، لذا با تمام قواى شیطانى خود سعى کردند عوامل بقاى خویش را تدارک ببینند. به دنبال فعالیت یهودیان باقی مانده برای حفظ خود، پس از فتح اسکندر، فرقه هاى یهود از جمله فرقه ی فریسیان ظهور کردند که از مجموع آنها مجمع بزرگى به نام «سنهدرین» تشکیل شد. سنهدرین پیوسته از جایی به جایى منتقل مى شد. پس از ویران شدن قدس در سال 70م. به شهر یبنا، نزدیک یافا، و از آن جا نیز به طبریه انتقال یافت. در طبریه بود که دانشوران یهود، با این پندار که تلمود شریعت شفاهى موسى است و شریعت شفاهى هم همسنگ شریعت مکتوب مى باشد، شروع به نهادن شالوده هاى آن کردند. پس از تدوین ِتلمود و... با ظهور قبّالا موج جدید وحشتناکى موجهاى روح یهودیت پنهان به سوى ما به حرکت درآمد. قبالا تا به امروز به صورت پوشیده و پنهان در شکل سازمانهایى که دانشوران صهیون در فضاهای آنها زندگى مى کنند، باقی مانده است.
از دهلیزهاى قبالا افعیهاى جدید در انقلاب فرانسه بیرون آمدند. از زمان انقلاب فرانسه، در اواخر سده گذشته، قبالیان تلمودى در کنگره 1897 به ریاست هرتزل خود را سازمان دادند. در همین کنگره بود که تصمیمات موسوم به «پروتکلها» اتّخاذ شد.
فکر می کنیم که کار را بر خواننده آسان کرده باشیم اگر مطلب را در چند بند بیاوریم و در هر بندى یک معنا یا جنبه را توضیح دهیم، زیرا با این کار خواننده بسادگى مى تواند تصویرى کلى از موضوع به دست آورد و سپس براحتى از مجموع اطلاعاتى که از این کتابها کسب مى کند به ماهیت یهودیت جهانى امروز، که چهره خود را در پشت مظاهر گمراه کننده پنهان کرده است، پى ببرد:
1- پدیدآورندگان قبالا ریشه ی معنوى و روحى خود را به سخنانى در سفر دانیال بازمى گردانند. دانیال، چنان که مى دانیم، در زمره اسرا (قرن 5 و 4 ق. م) قرار داشت و به تفسیر هواجس نفسانى و خوابها و رؤیاها و خواندن آینده سیاسى از روزنه ی رویدادهاى بزرگى که در کشورهاى خاورمیانه ی آن روز، یعنى ایران یا دولت مداین و فارس و کلدان یا دولت بابلى دوم و یونان و فراعنه رخ داد، شهرت داشت.
سفر دانیال، به علّت وجود پیشگویی هاى نجوس در آن، مطالعه اش لذتبخش است. در میان کلدانیها دانش اخترشناسى و مطالعه ی حرکتهاى فلکى بسیار رشد کرده و یک سرى علوم دیگر را از آن منشعب کرده بودند. جادو و جادوگرى تماماً یا اکثراً از همین جاست. دنیاى باستان را جادو چندان فرا گرفته بود که چونان نیروى ضرورى در زمین در اذهان جایگزین شده بود. دانیال زمانى که به اسارت برده شد در تمامى این علوم ید طولایی داشت. یهود براى حفظ موجودیت خود به دو تورات شفاهى و مکتوب عمل مى کردند و این دو تورات بنا به عقیده یهود- از موسى مى باشد.
2- دانیال در لباس دانشمند، منجم و ستاره شناس، سیاستمدار و آرمانگرا، در راه بازگشت خود و قومش به اورشلیم فعالیت مى کرد. سفر دانیال از دوازده فصل تشکیل مى شود که حدوداً 25 صفحه را در برمى گیرد. در دو فصل آخر از پادشاه شمال و پادشاه جنوب و قایقها و کشتیها و سواران و جنگ و سقوط دولتی و روى کار آمدن دولتی دیگر سخن می گوید. هدف او از بیان این مطالب اشاره به بازگشت یهود است. اما چگونه؟ به سبب وقوع جنگهاى بزرگ میان این دولتها و این چیزى است که جهان معاصر، بیست وپنج قرن پس از دانیال، در دو جنگ جهانى که در خلال دو ثلث اول قرن حاضر اتفاق افتاد، آن را مشاهده کرد. دقت کنید.
دانیال همچنین به نوعى از رجال یهود اشاره مى کند که بار این مسؤولیت را به دوش خواهند کشید. او این مردان را به گونه اى دلکش وصف مى کند. دانیال پس از بیان عبارت آکنده از رمز و راز خود، بلافاصله مى گوید: «اما تو اى دانیال کلمات را مخفى کن و سِفْر را تا پایان کار مختوم ساز، زمانی که بسیارى آن را بخوانند و دانش فزونی گیرد». وقتى دانیال با آن «مرد کتان پوش» خداحافظى کرد آخرین کلماتی که او بر زبان آورد این بود: « اى دانیال راه خود پیش گیر؛ زیرا که این کلمات تا زمان آخرین مخفی و مختوم اند» (مراجعه کنید به دو فصل آخر سفر دانیال).
3- آن قسمت از سخنان دانیال که قبالیان آنها را دستورالعمل خود ارائه داده و اظهار داشته اند که: مقصود از این سخنان ما هستیم و نه دیگران، این جا است: «فهمیدگان چونان ضیاى سپهر و کسانى که بسیارى را به راه درست هدایت کردند مانند کواکب، تا ابدالآباد درخشان خواهند بود» (فصل12، آیه ی3، ترجمه ی امریکایى). در ترجمه ی یسوعى این عبارت چنین آمده است: خردمندان چونان ضیاى سپهر و آنان که بسیارى را نیکوکار گردانیدند مانند ستارگان تا ابد درخشان خواهند بود.
در این جا دو واژه داریم: یکى واژه «فهمیدگان» در ترجمه ی امریکایى دیگرى واژه «خردمندان » در ترجمه ی یسوعى. از ترجمه ی احمد فارس شدیاق نسخه اى در دست نداریم که بدانیم او این واژه را چه ترجمه کرده است. واژه ی مذکور به انگلیسى Wise و به عبرى «مسکلیم» مى شود. به عقیده ما اگر این کلمه را «حکما» ترجمه کنیم درست تر خواهد بود. اگر این نظر ما بجا باشد، باید عبارت یاد شده را چنین ترجمه کرد: «حکما مى درخشند».
3- قبالیان گفته اند که ما همان «حکما»یى هستیم که دانیال به آنها اشاره کرده است. کاروان «حکما» با تلمودیان و قبالیان همچنان ادامه مى یابد تا به حکماى جدید مى رسیم که آخرین حلقه ی آنها « حکما یا دانشوران صهیون» در عصر ما مى باشد.
5- بیان معناى مورد نظر یهود از «قباله» به زبان عربى پذیرفتن یا دریافت روایت شفاهى است. لویس گنزبرگ(L. Ginsberg)، استاد تلمود در مدرسه ی الهیات نیویورک (سال1902) مى گوید: «قباله اصطلاحى است به معناى تعلیم باطنى در خصوص خداوند و کائنات. این تعلیم به صورت وحى بر گرامیترین قدیسان روزگاران بسیار کهن نازل شد، و شمار اندکى از نیکان آن را حفظ کردند». گنزبرگ همچنین مى گوید: «قباله در مراحل نخستین خود به نام «حکمت مستور» (The Hidden Wisdom) خوانده مى شد و به کسانى که آن را مطالعه و تحصیل مى کردند «طلاّب نعمت» اطلاق مى گردید». «هـ.هـ . ولمان»، نویسنده کتاب تاریخ یهود از کهن ترین زمانها تا عصر حاضر، مى نویسد: «قباله بالاترین راز است و مدعى قدم و وحی و روایت از نخستینیان مى باشد. قباله مبتنى بر دانش اخترشناسى جادویى بود و شمار زیادی به آن مى پرداختند که آنها را «حکما» مى گفتند. آنها به این نام مفهومى دادند که متضمّن معناى باطنى تفسیر «ناموس و انبیا» بود. تلمود را بررسى کردند و از آن به تعالیمی عالیتر و دورتر نقب زدند. کتاب زُهر(4) (روشنایى) آنها قانون مقدسشان بود. چنین به نظر مى رسد که قباله ی سرّى در گذر زمان، از اسرار خود براى دنیاى بیرون پرده برداشته است».(5) ولمان در جایى دیگر که به شرح معناى قباله مى پردازد، چنین می گوید: «مقصود از واژه قباله معمولاً آن روش فلسفى شرقى غریبى است که در زمانى نامعلوم وارد مذاهب یهودى شد؛ به عبارت روشنتر، قباله حاوى تمامى آراء و نظریات دینى و اجتماعى ربّیهاست. اما معناى خاص و محدود آن عبارت از شناختى است که اخبار و روایات آن از اسرار پنهانِ موجود در حروف و کلمات شریعت و شمار تکرار این اسرار و جاهاى آنها در این حروف و کلمات تراوش کرده است. حتی موسی بن میمون کلمه ی قبالا را مترادف با تفسیر شفاهى (که به روایت از موسى سینه به سینه نقل شده است) به کار مى برد. قبالا همه ی معانى رمزى مربوط به «تجسیم خدا» را مفصّلاً آموزش می دهد».(6)
6- پرفسور فرانک، نویسنده ی کتاب قباله و فلسفه ی دینى عبرانیان،(7) سخنانى دارد که در این جا فشرده آن را مى آوریم:
- شاید ریشه ی قباله به روزگار اسارت بازگردد. این مطلب اگر در مورد کلّ آن صادق نباشد درباره قسمتى از آن صدق می کند.
- اما قباله به شکل فعلى آن و به معناى امروزینش به قرن اوّل میلادى برمى گردد.
- قبالیان مدعى هستند که کتاب «آفرینش» آنها از موسى گرفته شده و موسى آن را، اگر نگوییم از آدم یا فردى بالاتر و قدیمى تر از او، دست کم از ابراهیم گرفته است. کتاب زُهر آنها که به معناى روشنایى یا نور است به عصری جدیدتر مربوط مى شود.
- ریشه ی پیدایش قباله به روزگار اسارت که اندیشه ی یهودى غرق در آرای شرقى و دین ایرانیان و زردشت بود، باز مى گردد.
- برخى از اصول اولیّه قباله و تعالیم و عقاید آن، بویژه آنچه را از اساطیر تلمود گرفته اند، با زند اوستا(8) سازگارى کامل و قانع کننده اى دارد.
- قباله نخستین موطن خود را پس از بازگشت از اسارت در فلسطین بنا نهاد و از آن جا به اسکندریه منتقل شد که آثار آن در ترجمه ی هفتادى تورات و در نوشته هاى فیلو(9) مشهور است.
-فیلو، با کمک گرفتن از فلسفه ی یونانی، تعالیم قباله را با یکدیگر عجین کرد که در نتیجه تحوّل یافت و به یک مذهب صوفیانه ی باطنى تبدیل شد. با این حال درست نیست که گفته شود اسکندریه سرچشمه ی قباله بوده است.
- قباله به لحاظ عنصر اساسى موجود در آن دستاوردى یهودى است. بجز فیلو، بقیه قبالیان با زبان یونانى و فلسفه ی آن ناآشنا بودند.
- على رغم توسنى ذهن و خیالپردازى و رؤیاپروریى که قباله از آیین زردشت گرفته و این امر به آن خصلت میتولوژیک داده است، قباله در جوهر و ذات خود همچنان موسوى و یهودى باقى مانده است.
- قباله عقیده ایرانى ثنویت یا شرک را ردّ مى کند.
- از جمله عقاید شگفت انگیز قباله اعتقاد به بى نهایت است که به صورت کثرت در زمان و مکان نمایانگر مى شود. هر یک از گذشتگان طول صورتش سیصدوهفتاد بار بزرگتر از ده هزار عالَم بود و رنگ چهره اش چهارصدهزار عالم را روشن مى کرد و هر روز چهارصد هزار عالم از عقل او پدید مى آید. این است میراث رستگاران آخرت.
- در قباله انسان منزلت والایى دارد. او تصویر خداوند و پایینتر از فرشتگان است. اهریمنان و دیوها چیزى نیستند مگر نامهاى دیگرى از شهوات و استکبار و بی رحمى آدمى. نقطه ی اختلاف قباله با آیین زردشت در همین جاست.
- آیین زردشت میتولوژى است و قباله فلسفه.
- در قباله شراره هایى از طبیعت شناسى وجود دارد و از دیدگاه آن همچنان که از دیدگاه تلمود نیز- زمین کروى است و بر محورى مى چرخد و داراى قطب است.
- قباله، همچون مکتب نوافلاطونی، به انحطاط گرایید تا جایى که سرانجام به صورت انواع جادو و شعبده و طلسم و رمّالى درآمد. قبالیان دست به تأویل تورات زدند و براى عددهاى 7، 10، 12، 32 معانى رمزى خاصى وضع کردند.
- بسیارى از مطالب قباله به ربی عقیبا و سمعان بن یوشاى نسبت داده مى شود. این دو نفر از سخنان تورات و با استخراج رموز از آنها چیزهاى عجیب و غریبى ساختند.
- تلمودیان وقتى جست و خیزها و جولان دادنهاى قبالیان را مشاهده کردند و دیدند که در خیالپردازى از آنها عقب مانده اند حسادتشان گل کرده، اظهار داشتند که قبالیان با منهیات بازى مى کنند و درصدد شناخت امور پیچیده دست نیافتنی هستند و به حرفه هاى حرام مبادرت مى ورزند (عجبا که تلمود حرام شناس هم شده است!!). قباله غرق در سحر و شعبده و طالع بینی شد.
- در سده هاى میانه اروپا از قباله تأثیر پذیرفت و در کنار قباله ی یهودی قباله اى آمیخته با پدیده هاى علمى به وجود آمد.
- در اندلس، قباله با فلسفه ی عربی آمیخته شد.(10)

پی نوشت ها :

1- Qabbala یا Cabala؛ تفسیری سرى کتاب مقدس بین ربنهاى یهود و بعضى مسیحیان قرون وسطایى که در آغاز دهن به دهن نقل مى شد و بعدها به صورت مکتوب درآمد. این تفسیر سرى پرداخته سده هاى میانه است. در قرن7م برآمده و تا قرن18م رونق داشته است و در قرن19م به اوج رواج خود رسید. قباله سخت تحت تأثیر فلسفه ی نوافلاطونى بوده است. تفسیر سرّى کتاب مقدس مبتنى بر این بوده است که هر یک از کلمات، حروف، اعداد و حتى آکسانها در کتاب مقدس معانى رمزى دارد که اصحاب قباله بر آن واقفند. قباله عاقبت به صورت بازى با حروف درآمد و منشأ قسمت اعظم سحر و جادو در قرون وسطى شد. قباله هنوز در میان حسیدیم پیروانى دارد. دو مأخذ اصلى قباله یکی کتاب خلقت است که احتمالاً در قرن6م نوشته شده و دیگرى کتاب زُهر(zohar)، به معناى روشنى است که در قرن سیزده میلادى نوشته شده ولى نویسنده آن را به یکى از فضلاى یهودى قرن دوّم میلادى نسبت داده است-م.
2- این پروتکل درباره این نکات بحث مى کند: دفاع و نظام آن در دولت داودى، پایان دادن به نفوذ روحانیون گوییم (غیریهود)، قلمرو پاپ، پادشاه یهود به جاى پاپ، چگونگى مبارزه با کلیسا، وظایف مطبوعات در حکومت داودى، سازمان پلیس و جاسوسی به شیوه ی معمول در تشکیلات قبالا.
3- یعنى قتل یا اعدام. به این کیفر در چندین جاى پروتکلها تصریح شده است.
4- بزودی درباره ی این کتاب که مخزن الاسرار قباله است، بحث خواهیم کرد.
5- تاریخ یهود از کهنترین زمانها تا عصر حاضر، ص437.
6- همان مأخذ، ص424.
7- چاپ پاریس،1843.
8- زند(Zand) زبان فارسى میانه و به معناى شرح یا تفسیر است. این زبان با زبان سانسکربت اشتراکات ریشه اى فراوانى دارد. تعالیم زردشت که پیروان او را «آتش پرست» مى گویند و بقایاى آنان امروز نیز در هند، بویژه بمبئى، به سر مى برند، به این زبان نوشته شد. زردشت در 600-538 و به قول برخى دانشمندان در 750-500 ق.م. به سر مى برده است. او در زمانى که ایرانیان طبیعت و مظاهر آن را مى پرستیدند، به عنوان مصلح و نبى ظهور کرد. در نظر او اهورا مزدا(Ahura Mazda) یا هرمز رئیس آلهه ی خیر و خوبى است و اهریمن(Ahriman)، یا همان شیطان، رئیس خدایان شرّ و بدى. کشمکش مستمر میان این دو خدا منشأ نیروهاى کاینات است که در نهایت اهورا مزدا پیروز مى شود. این دین در زمان مادها (تقریباً 600-550ق. م) شکوفا گردید ولى با فتح ایران توسط اسکندر سست و لزران شد و سپس در زمان دولت ساسانى (226-651م که با فتح اسلامى از بین رفت) جان دوباره گرفت. بقایاى زردشتیان در هند مى گویند که آنها آتش را نمی پرستند بلکه آن را مقدس مى شمارند. عقاید پیروان این آیین تا به امروز همچنان در هاله اى از ابهام و پیچیدگى قرار دارد.
9- بیشترPhilo و کمترPhilon. فیلسوف یهودى اهل اسکندریه(تقریباً20 ق.م-50م). شاید نخستین یهودیى باشد که به او فیلسوف گفته شد. شریعت موسوى را اساس آراى خود قرار داد و، براى بیان افکار خویش و سازش دادن میان فلسفه و تورات، از اصطلاحات فلسفه ی یونانى کمک گرفت. در نظر فیلو رموز اهمیت فراوانى دارد و از این جهت شاید متأثر از دانیال باشد. به عقیده او خداوند جهان را در دم نیافرید بلکه رشحه اى از قدرت و صفات خود را به آن بخشید. کلیساى نخستین و چند قرن بعد برخى از فلاسفه ی عرب در هنگام تحصیل و بررسى فلسفه ی یونانى، از تعالیم فیلون تأثیر پذیرفتند. فیلو معتقد بود که یهودیهاى زمان او، به سبب فراوانی جمعیتشان، نمى توانند در یک سرزمین جمع شوند و زندگی کنند. بنابراین، سرزمینهاى مختلفى که در آن زمان محل اقامت آنها بود باید زیستگاه هاى آنها باشد و قدس که هیکل مقدس در آن جاى دارد پایتخت معنوى آنهاست و نبابد پایتخت مادى آنها قرار گیرد. در آن زمان یهودیها سوداى تثبیت گامهاى خود در شمال افریقا و قبرس و شرق مدیترانه را در سر مى پروراندند تا در کارتاژ جایگزین شوند و جانشین رومیها در شرق گردند. و ابن نکته اى است که توجه خوانندگان را به آن جلب مى کنیم.
هرتزل برنامه اش در جهت مخالف با نظر فیلو بود و تمامى دانشوران صهیون، این نویسندگان پروتکل ها، نیز همچون هرتزل مى اندیشند.
10- در مورد ایجاد سحر و جادو در دین یهود، عقایدی هست که آن را ناشی از مصر باستان و نیز هاروت و ماروت می داند و آموزشی که این دو فرشته به مردمانی از بابل داشته اند. برای مطالعه ی بیشتر به جستجوی واژه ی کابالا (قبالا) و هاروت و ماروت بپردازید.(راسخون).

منبع مقاله: نویهض، عجاج. (1387)، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم(1387).